به مناسبت شهادت سردار دلها شهیدحاج قاسم سلیمانی کتاب مجموعه رستاخیز جانان یاهزارجان گرامی نوشته ساجده ابراهیمی معرفی می شود.اثر حاضر شهادت نامه ای است بر داغ سنگین یک ماتم بزرگ. در این مجموعه برآن بودیم که با روایت غم و اندوه فقدان (سربازان) شهید، با نوشتن و گفتن از روزهای تب دار دی ماه سرد 1398، امید برآمده از دل مردم ماتم زده حاضر در مراسم های تشییع بزرگداشت و شور برخاسته از سویدای دل عزاداران حسین را به خودمان و برای آیندگان یادآوری کنیم، ماتم آن ها که مهجه خود خالص ترین قطرات خون خود را فدای حسین کردند تا شفاعت حسین رزق شان شود.ساعت هشت، تابوتِ تو و رفیقتْ، ابومهدی، را گذاشتند روی سِن. باران شدت گرفت و خیلیها رفتند. مردم هجوم آوردند سمت تابوتها و دوباره پارچههایی برای تبرّک بهسمت تابوتت به پرواز درآمدند. دیگر نیاز به هیچ روضهای نبود. تو خودت روضۀ مجسّم بودی. خسته بودیم. ایستاده بودیم و صورتمانْ بیاختیار خیس میشد. صحن امامرضا (ع) انگار گودی قتلگاه شده بود. پردۀ عصرعاشورای فرشچیانْ جان گرفته بود. بیبهانه میگریستیم؛ من، مردم، آسمان، و حتی بهگمانم خود تو؛ برای اینهمه رحمت که با خودت آوردی. حس بیپناهی داشتیم. تکیهگاهی از پشتمان برداشته شده بود و تنهای نحیفمان میلرزید. تولیت آستان چند جملهای صحبت کرد. و بعد تابوتها را برداشتند. و تو میرفتی که در زندگیِ دنیایی من تمام شوی. و دیدار بعدی بماند به قیامت.همان لحظه معجزهای رخ داد. بعدِ سه روز بیقراری، لحظهای احساس آرامش کردم. انگارْ آقا گوشهای از نور نگاهش را تاباند روی قلبم و تمامِ آتش درونم را خاموش کرد. حس کردم هیچ اتفاق بدی نیفتاده است. تو رسیدی و در اَمانی. ما هم خواهیم رسید. کمی دیرتر. کاهلانهتر. اما خواهیم رسید. و تو ای نفْس مطمئنّه، ما را به مجلس ارباب خواهی برد. جایی که چهرۀ دلربایش را بهشت مینامند.
ورود به سیستم
ارسال پیغام
نکته : شماره ثبت, شماره رکورد و یا هر داده ورودی که باعث بروز خطا شده است را در متن بازخورد ارسال نمایید.